بارانباران، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

باران زندگی

به چپ چپ

.:: داستانکهای باران - شماره ٣ ::. چپ و چپ و چپ          حرکت به چپ بارانی بچرخ                 رو دست چپ چه سعیی میکنی و گاهی طاقتت طاق می شود و این روزها زندگی یعنی چرخش به چپ، و از جنب و جوش و تکاپویت، میتوان خواند که این قصه سر دراز دارد. آرام آرام بارقه هایی از شیطنت در وجودت نمایان می شود و دیگر یک جا بند نمی شوی، چرا که کم کمک فرق بین زمین و آسمان را درک می کنی، و کدام جیگری است که پرواز در آسمان را به تسکین زمین ترجیح ندهد. کودک کنجکاوم! باورت نمی شود اما محیط اطرافت، با همه زرق و برقش، ...
10 آبان 1391

باران شب بیدار

باران شب بیدار          شب تا به صبح بیدار انگار نه انگار که باباش صبح میره سر کار   خورشید که میتابه          روزا همش خوابه در حال شارژه تا به شب که ماه مهتابه   بخواب بابایی   جون بابا بخواب مامانی    جون مامان   باباش تابش میده          مامان شیرش میده اما باران دو چشم باز رو تحویلش میده   بابا به خواب رفته          مامان گیج و خسته باران کوچولو امشبم خواب از سرش رفته   بخواب بابایی   جون بابا بخواب مامانی   جون م...
24 مهر 1391

تمام زندگی

تو بارانی! زلال و تازه و نمناک طراوت بخش و روزی ده تسلای وجود خاک بسان جان درون تن تو روح جاری افلاک بر روی زمین هستی تو بارانی عزیزم! تو تمام زندگی هستی ...
24 مهر 1391

ماهگرد تولدت مبارک

.:: داستانکهای باران - شماره ١ ::. ماه من، ماهی گذشت، و حلاوت حضورت، شیرینی کاممان شد، و آرامش وجودت، آرام جانمان . چه ناخواسته، عادات روزمره مان را به چالش کشاندی، و مسیر آرزوهایمان را جهت دادی، تا آنجا که گاهی تنها آرزویمان، نواختن موسیقی درونت بوده، که عوام آنرا "آروغ" می نامند، و وقتی صدای دلنشینش را میشنویم، آنقدر خوشحال می شویم که ... هرگز معرکه های گرسنگی ات را از یاد نخواهیم برد، و شتاب و تعجیلت برای رسیدن به عشق این روزهایت (شیر) را فراموش نخواهیم کرد، و یادمان نمی رود که "پنیرک " نیز توان مقابله با فعل خواستن تو را ندارد. چه می گویم؟ او که تازه سر دلت را صاف هم می کند. از ورودی ات دلشادیم، که خوب می خوری، و از خ...
24 مهر 1391