بارانباران، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

باران زندگی

از باران به ...

1391/10/27 14:58
نویسنده : بابایی
217 بازدید
اشتراک گذاری

من باران ... ٦ ماهه ... با شمام ... آهای ... به صف شید لطفاً

١. مامانی: شما مامانیِ خوبی هستین. تازشم من دوسِتون دارم، اما اینا دلیل نمیشه که هنوز یواش یواش لباسام رو تنم کنین و اعصاب منو خورد کنین. وقتیم گریه میکنم هی نگو باران! باران!، به جاش یه کاری کن. البته اینم بگم که شما برام لباسای خوب خوب میخری که مرسی. مادری!!! عشق یعنی شما.

٢. بابایی: شما فِک میکنی چون برام وبلاگ درست کردی و پوشک میخری، حق داری اون ریشای سیخ سوزنیت رو بمالی به سر و کله من؟ یا فِک کردی من همش شبا باید آروم باشم تا جنابعالی لالا کنی؟ نخیرم... ضمناً آقای پدر من خودم به اندازه کافی ورج و وورجه میکنم، دیگه لازم نیست شما صبح تا شب منو پیتیکو پیتیکو کنید. افتاد؟ بابایی تو خیلی خوبی... حالا با ماشین دورم میدی؟

٣. بابا جون سرتیپ: بابا جونی، درست. بزرگین، درست. احترامتون واجبه، درست. ولی آخه چرا؟ چرا من همش باید با این سن و سالَم روی مبل دراز بکشم تا شما با من صحبت کنید؟ آخه این انصافه؟ حالا کی برام خونه میخرین؟ شوخی کردم. بابایی باخونه، بی خونه دوسِتون دارم... زیاد... خوب شما بزرگ مایید آقا و تو یه تیکه ی بزرگ از قلب ما جای شماست.

٤. بابا جون فِری:همش می دویید. هی بپر بپر. همش میگین بخند. خوب منم آدمم... نیستم؟ خسته میشم. بعدشم هی به بابا مامانم گیر ندین. هی بهشون نگین منو اینجوری کنن، اونجوری کنن. آقا مگه زوره؟ ولی من خودم می دونم، که شما همش به فکرم هستین. منم دوسِتون دارم و برا همین فِری صداتون میکنم. بابایی! ترکیه! عالیه!!! منظورمو میفهمین؟؟؟

٥. مامان جون فرح: به قول خودتون دستاتون درد میکنه. اما همش منو بالا میندازین. مثلاً مغز تو سَرَمه آره؟ فِک کنم تا حالا ٣ متری جابجا شده باشه. مامان جون! تو خیلی لباس خوب میدوزی... برام لباس بیشتر بدوز... بیشتر بخر... تا منم دوسِتون داشته باشم ها... باشه؟ راستی! من عاشق گند گفتناتونم. البته وقتی به نی نیای دیگه غیر از خودم می گین. مامانی! خدا رو شکر که شما رو دارم. یه عالمه بوس.

٦. مامان جون شهناز: روروَک یادتون نره. میشه با من بزرگونه تر حرف بزنین؟ تازشم من گاهی باید بغل کسی نباشم. متوجه منظورم که میشید؟ مامانی! دقت کردین وقتی خونتون میام دو حالت دارین: یا من بغلتونم یا مشغول گفتن این جمله اید "بارانو بدینش من، بیارینش". مامانی، تو مامان جونمی... جونمی... جونمی. همونقدر که دوسَم دارین، دوسِتون دارم. اگه گفتین چند تا میشه؟

٧. عمه زوزو: بابام میگه شما حمّالِ شماره یکی. راست میگه؟ پس شما خیلی مهربونی. ولی این دلیل نمیشه باهاتون دعوا نکنم. اگه یکی خودتون رو اینجوری بخوابونه، چیکار میکنید؟ فِک کردین من چی ام؟ اینقدر تکونم میدین که همین یه ذره لپم هم آب میشه. یــــــــواش. ولی یه چیزی بگم؟ شما عمه ای هستین که خاله این. یعنی ایــــــــــنقدر برام عزیزین. عمه خاله ی منین شما.

٨. خاله برو: هِـــــــــی. چی بگم؟ از کجا بگم؟ ملت کمـــــــــک... چرا فِک می کنید همه ی ٢٤ ساعت رو باید در خدمت شما باشم و هی براتون بخندم؟ چرا همش باید بازی کنم؟ مگه اسباب بازیم؟ مگه خدا منو آفریده که شما از تنهایی در بیاید؟ ها؟؟؟ بعدشم من خودم خونه زندگی دارم خاله. لطفاً، پلیز، فاصله رو حفظ کنید. خاله یه چیزی: هیچ خاله ای خاله من نمیشه. می دونین چرا؟ چون شما دیوونه من هستین. از شما چه پنهون منم مثل شما تهِ تهِشم و شما رو خیلی دوست دارم.

٩. عمو حمول: وقتی از دانشگاه میاین من اَزَتون می ترسم. خیلی. میشه حمله نکنید؟ میشه اذیتم نکنید؟ بابام میخواد بهم گاز یاد بده. اگه ناراحتم کنین براتون بد میشه ها. تازه من میخوام انتقام عمه فاطیم رو هم از شما بگیرم. اما نه، شما گناه داری چون الان اینجا نیستی. عمو دایی! دکتری! همیشه دلتنگتونم. وقتی نیستین یکی اینجا چشم انتظارتونه... باران.

١٠. عمه فافا:اَه اَه اَه اَه، چقدر درس می خونید. آدم حالش بهم میخوره. وقتیَم نمی خونید همش میخواین منو بغل کنین. مگه من زنگ تفریح کلاسای شما هستم؟ ها؟ تازشم شما مثل خودم کوچولوئین، نمی خواد ادای آدم بزرگا رو برا من در بیارین. عمه! فافا! بی برو برگرد، بی رفت و آمد، بی تعارف و دل و قلوه، همه یه طرف، شما یه طرف.

حرف آخر:
شما همه خوب، همه بزرگ، همه عزیز...
ولی با همتونم

"توصیه های ایمنی رو جدی بگیرید"

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

خاله برو
27 دی 91 15:09
خاله قربونت بشه

همین؟؟؟ عروسک چی میشه؟ میخری برام؟
عمه زوزو
27 دی 91 15:38
باران ینی خود زندگی...خود خودش


خوب؟؟؟ همین؟؟؟ لباسی؟ پاپوشی؟ کلاهی؟ چیزی؟ هیچی؟



مامانی
28 دی 91 17:28
عشق یعنی باران

ع ش ق یعنی ب ا ر ا ن



مانلی مادر باران
30 دی 91 16:03
ای باران شیطون ناقلا باج میگیری اولتیماتم میدی

پول وَده، پول زور وَده... ما اینیم دیگه خاله
الناز و حسین وباران
1 بهمن 91 3:21
عزیزم باران گلی تو چه قدر قلدری خاله.ممنون لینکم کردی .با اجازه منم میلینکمتون

خوشتون اومد خاله؟؟؟ فرزندسالاری یعنی این... تازه کجاشو دیدین... یه چیزاییش رو نشد بنویسم
الناز و حسین وباران
2 بهمن 91 2:48
خانمی من از خدامه که بیایی قدمت رو چشم .جدا اگه میایی آدرس رو بنویسم مطمئن باش خیلی خوشحالم میکنی

مــــــرســـــی
ما از دور، همراه شماییم
ایشالله باران جونم 100 ساله شه. آمـــیـــن
نرگس مامان باران
3 بهمن 91 1:14
عزیز دلمی باران خوشگلم


وای مرســــــــــــی خــــــــــاله
من شما رو خیلی دوست دارم
عاشق باران
6 بهمن 91 14:43
مثل اینکه خیلی سختی داری میکشی خاله جون
البته همه ی بچه ها همین جورین دیگه کاریش نمیشه کرد
ولی همه دوستت دارند

این خیلی خوبه که شما من رو درک میکنید خاله
سخته دیگه ولی میسازیم.
منم شما و بارانی رو خیـــــلـــــــی دوست دارم
مامان ماهان
25 اردیبهشت 92 8:20
عجب زبوني داري باران جوني ،چه با حال ،حال همه رو گرفتي دوست خوبم فك كنم انتقام همه ما ني ني جوجوها رو از اين خونواده بيچاره گرفتي باران جونم خوش بحالت اين همه مامان و بابا و ماماني و بابا جوني داري ..من همش يه دونه مامان و يه بابا و يه بابا بزرگ مريض دارم (ماهاني)...
. اما برا تو خوشحالم باراني جونم ،،قدر بزرگتراتو بيشتر بدون كه نعمت بزرگين

ایشالله خدا واست نگهشون داره ماهانی جون جون جونم
تازه کجاشو دیدی خاله
دیگه دندون در اوردم
گاز که میگن، دقیقاً یعنی چی؟؟؟