بارانباران، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

باران زندگی

لثه سفت کن

1391/9/9 13:50
نویسنده : بابایی
528 بازدید
اشتراک گذاری

.:: داستانکهای باران - شماره ٤ ::.

خوب یا بد، پایان ٤ ماهگی ات، همراه با آبریزش دهان خوشمزه و فرو کردن هر دو دست با ١٠ انگشت تا حلق است استرسو ساعت ٨ شب به بعد آنچنان تحت تأثیر تحریک لثه هایت هستی که یادت می رود، شیری به تن بزنی و گوشتی به تن بیافزایی.

٢-٣ مدل لثه سفت کن، تحفه مامان جانهایت، در دست و بالت افتاده و هنوز طریقه استفاده صحیح از آنها را نیاموخته ای و خودت کم مشکل داشته ای که حالا ٢-٣ وسیله نیز به خود درگیریهایت اضافه شده متفکرو تو بکش و اونا بکش کلافهو خلاصه بکش بکشی در کاره، انگار که تقلیدی از سبک زیبای فوتبال ایران در چنگال و لبهایت رسوخ کرده است و این فیلم تنها یک زیرنویس دارد (( اَو مِلیله خوشمزه: آب دهان بچه در اصطلاح بختیاری )).

اما این همه داستان نیست...
بازیگوش شده ای باران... بازیگوشدلقک. دیگر حاضر نیستی حتی لحظه ای کمرت را بر زمین بگذاری و ترجیح می دهی که در فراز باشی و همگان در فرود و نمی دانم! شاید این گونه احساس بزرگ تر شدن به تو دست می دهدعینک.

ناگفته نماند که از شلوغی و سر و صدا بیزاری و در عروسی یک ماه پیش، این را به کمال به اثبات رساندی که غیر از خودمان و شاید یکی دو خانواده اضافه تر، دیگر تحمل و ظرفیت افراد بیشتر را نداری و چون از حدت بگذرد، زمین؟؟؟ زمان؟؟؟ نه نه دلبندم... کل جهان را به هم می ریزیگریه.

این ماه، دهه محرم را هم پشت سر گذاشتیم و در ٢-٣ حضور کوتاهت، هم ناله طفلان کربلا شدی... اما چه کسی نمی داند که ناله تو از جنس دیگری بود و ما را وادار به رفتن در گوشه دنجی بی حضور طبل و سنج و انس و اصوات می کردی ساکتو از شواهد امر پیداست که به این راحتی ها با این قضیه کنار نمی آیی.

البته این را هم اضافه کنم که به اندازه کل فامیل در تمام عمرشان عکسهای محرمی با لباس و کلاه و شال و سربند محرم انداختی و همین حضور کوتاهت به قول حافظ: ثبت است بر جریده عالم...

و ختم کلام:

تشویقامروز ٠٩/٠٩/٩١ زاد روز پدرت، مصادف با آغاز ٥ ماهگی ات مبارک بادتشویق

.:: این داستان ادامه دارد ::.

.:: ٠٩/٠٩/٩١ ::.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

amme
9 آذر 91 13:16
عمه فدای لباسا و روی ماهت بشه
دورت بگردم که همه جوره یدونه ی خودمی

ما اینیم دیگه عمه جون... چی فکر کردی؟؟؟
عمه زهره
9 آذر 91 13:21
بابایی باران تولدت مبارک باشه.... ایشالا 1000 سال شاد و سلامت در کنار صفورای عزیز و باران گلی خوشبخت باشی

1000 سال؟؟؟ کم نیست؟ تشکر با بهترین آرزوها
عاشق باران
10 آذر 91 22:32


باران جون جونی، دوسِت دارم. مرسی که به وبلاگ من سر زدی
مادر باران
15 آذر 91 21:38
امیدوارم زود دندونش در بیاد کمتر اذیت بشه

اگه زودتر در بیاره کمتر اذیت میشه؟؟؟
مرسی خاله، فعلاً که خبری از دندونای باران بی دندون ما نیست...
لطف کردین به ما سر زدین