ماهگرد تولدت مبارک
.:: داستانکهای باران - شماره ١ ::.
ماه من، ماهی گذشت، و حلاوت حضورت، شیرینی کاممان شد، و آرامش وجودت، آرام جانمان.
چه ناخواسته، عادات روزمره مان را به چالش کشاندی، و مسیر آرزوهایمان را جهت دادی، تا آنجا که گاهی تنها آرزویمان، نواختن موسیقی درونت بوده، که عوام آنرا "آروغ" می نامند، و وقتی صدای دلنشینش را میشنویم، آنقدر خوشحال می شویم که...
هرگز معرکه های گرسنگی ات را از یاد نخواهیم برد، و شتاب و تعجیلت برای رسیدن به عشق این روزهایت (شیر) را فراموش نخواهیم کرد، و یادمان نمی رود که "پنیرک" نیز توان مقابله با فعل خواستن تو را ندارد. چه می گویم؟ او که تازه سر دلت را صاف هم می کند.
از ورودی ات دلشادیم، که خوب می خوری، و از خروجی ات سرخوش، که بهتر پس می دهی، و I/O بدون وقفه (Intrrupt) در حال فعالیت، بی آنکه CPU مغزت فرمان دیگری صادر کند.
نا گفته نماند عروسکم! جدیداً لبخندهایی می زنی که به "خنده های شیطانی" معروفند، و ما نه دلیل این اسم را می دانیم، نه منظور خنده های تو را، اما هر چه هست، دنیاییست!
قصه خوابیدنهایتو نیز خواندنیست. انواع و اقسام دارد. می شود صد عکس بگیری و فیگور جدیدی را در هر یک شاهد باشی، از ناز و عشوه های کودکانه گرفته، تا ژستهای انتخاباتی، همه و همه در خوابهای باران به هنگام Turn Off. از تو چه پنهان گاهی Stand By را نیز به خوبی معنا می کنی، هر چند که Restart هم می شوی.
تا به حال موجودی ندیده بودم که اینقدر کش و قوس داشته باشد. از قرائن و شواهد پیداست که ژیمناست کاری، و دختر، کو ندارد نشان از پدر...
... و گریه هایت ...راستش را بخواهی گریه نمی کنی، بسیار کم، اما امان و پناه از آن لحظه، سرخ می شوی به سان "Hell Boy"، و گوش آسمان را به درد می آوری، و تلاشها همه بی فایده، و خود، گویی که روی دکمه Stop کلیک کنی، در طرفه العینی می شوی سکوت و نگاه.
القصه! بارانم! روز به روز در حال تغییری، و ما شاهد این لحظات ناب تکرارناشدنی...
باشد که ثبت احوال امروز، مقدمه کتاب نانوشته فردایت باشد، پرتیراژ، خواندنی، و آموزنده...
ماهگرد تولدت مبارک
.:: این داستان ادامه دارد ::.
.:: ٠٦/٠٦/٩١ ::.