بارانباران، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

باران زندگی

آرم وبلاگ باران

اینم از آرم وبلاگ باران زندگی یه b به شکل قطره باران   با توجه به نظرات دوستان و تشکر از بذل توجهاتشون آرم وبلاگ باران، با اندکی تغییر در پست بالا نمایش داده شده و آرم اولیه رو از وبلاگ حذف کردیم ...
10 ارديبهشت 1392

تغییر آرم وبلاگ

نظرات بسیار درستی در مورد آرم قبلی داده شد... و ما تصمیم گرفتیم تغییراتی بدیم... این شد که شد این...   ...
9 ارديبهشت 1392

عید در عید

بهاران که فصل جوانه هاست، زیبنده گشت به جوانه ای سفید و زیبا به نام " دندان باران "... که توإم شد با مراسمی به نام " بادام خوران "، آن هم در دل طبیعت، و در روزی که فامیل پای به دامان دشت نهاده و کیفشان کوک بود و دماغشان چاق، جمعشان مُشعّف شد به این انقلاب عظیم، من حال باران جمیل... و فی الحال، الی الوبلاگ، صفحه ای پیش رویتان گسترده و بنگرید باران و بادام و اما دوم فروردین مزین به نامِ نامیِ مامانِ باران است. همان روزی که دنیا به رویش چشم گشود و او به دنیا نیز... و ما در کلبه محقّرمان جشنی کوچک و صد البته زیبا به پا داشتیم و تصویر زیر یادآور آن شب به یادماندنیست. همان شبی که باران دست و پایش را هنرمندانه در کیک تولد ماما...
23 فروردين 1392

بدرود!!!

  همیشه حرفهای ناگفته بسیار است، اما آیا گوشی برای شنیدن هم هست؟ صرف این مقدار زمان و هزینه برای چنین فضایی (مجازی)، ارزشش را دارد؟ ثبت احوال نوزادی که هنوز هیچ درک درستی از محیط اطراف ندارد، آیا کار درستی است؟ آیا نگاشتن گاه و بیگاه تصاویر موجودی که اختیاری ندارد، امری جبری محسوب نمی شود؟ فردای پیش رو، باران ما را بخاطر ایجاد این وبلاگ مورد سرزنش قرار نمی دهد؟ اینها تنها بخشی از سؤالاتی است که در 8 ماه گذشته، ذهن من را درگیر خود کرده است. پرسشهایی که شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد. باران در آستانه 9 ماهگی است و این مدت، فرصت کافی در اختیار من گذاشت که تصمیم بگیرم. حالا زمانش فرا رسیده ...
10 فروردين 1392